به شمایل غریب و ناآشنایی خود را میدیدم، تنها آن حس پیچیده‌ی خواب‌ها که از ناکجا ایجاد می‌شود؛ علم به اینکه این زن پوشیده در لباس سراسر سیاه رنگ سبک ویکتوریایی که مقابل جماعت سیاه‌پوش در کلیسایی فرسوده و پیر ایستاده، منم. مراسمی در جریان بود و این جمع متعجب و مسکوت میهمان بودند، میهمانان من، میهمانان مراسم ازدواج من با مردی که روبروی من در جایگاه ایستاده بود و او هم لباس مردانه‌ا‌ی متعلق به دوره‌ای که در آن سیر میکردم به تن داشت به رنگ سیاه.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ایلام رپ خرید نخ اکریلیک فرش ماشینی مجله خودرو و تکنولوژی سامیا پارت انشاپدر دانلود آهنگ جدید با لینک مستقیم دانلود کتاب پی دی اف lahzeakhar نرده شیشه ای,نرده استیل,حفاظ استیل نمایندگی فروش خدمات تعمیر قیمت کولر گازی اسپلیت در شیراز - عظیمی